شعر سپید

در این وبلاگ از احساس و حقیقت زندگیم می گویم

شعر سپید

در این وبلاگ از احساس و حقیقت زندگیم می گویم

خانۀ امنِ من

خانه ای خواهم ساخت؛ 

پُر زِ یاسِ سپید؛

پُر زِ صبح امید؛

سقف آن پُر زِ پَرهای وفا؛

 و به رنگِ سبزینگی عشق و صفا؛

رنگین خواهم ساخت؛

ایوان بلندش را؛

و به همه خواهم گفت:

پَرِ صادق بودن، گفتنی خواهد بود؛

و به پاکیِ آسمانِ ابری خواهم گفت:

پرِ پروازِ من اینجا آبیست؛

به پَرِ پروانه خواهم داد؛

هرچه باران جاریست؛

و باران را به سوی جویبارها خواهم کشاند؛

خانۀ امیدِ من اینجا آبیست؛

خانۀ پُرمِهری که به سرخیِ دانه دانۀ انار می ماند؛

که به رنگ خون داغ است؛

و به رنگ عشق زیباست؛

آیا تجربه را هیچ اندوخته اید؟

راستیِ آن با شقایق ها عجین؛

و به روشنیِ صبحِ صفا می ماند؛

باز آمده ام که به پرچینِ صداقت گویم:

پّرِ پروازِ من اینجا جاریست؛

و با روشنیِ این خانه آبیست؛

و تو باز مرا صدا خواهی کرد؛

با چشمانی پُر زِ عسل؛

و قلبی پُر زِ تپش؛

و دستی پُر زِ امید؛

و به تو خواهم گفت:

نقرۀ تک تکِ باران را؛

و با َهم جاری خواهیم شد؛

به رَسای قَدَمَت؛

تو مرا باز بخوان؛

تو مرا باز بگو

تقدیم به همسرم

به میان من و تو سبک صداقت جاریست

که در آن رویِش سبز خاطره هاست

 که در آن سرمستند

که همه دلشادند

که اندوه و گلایه ندارد جایی

زندگی هست به جا

به میان من و تو که در آن باغ شقایق جاریست

و همه می دانند گل آن باغ پر احساس ترین خاطره هاست

من و تو می دانیم زندگی هست به جا

تا باور ماست به آن کوه بلند 

تا چشم ما به آن رود زلال 

تا تجربه مان به آن دوخته است

تا شقایق بین من و توست

زندگی هست به جا

زندگی هست به جا