شعر سپید

در این وبلاگ از احساس و حقیقت زندگیم می گویم

شعر سپید

در این وبلاگ از احساس و حقیقت زندگیم می گویم

مهتاب

مهتابم را گم کرده بودم؛

شاید ساحلی، یا زیر برگ درختی او را گم کردم؛

وقتی ندانستم چه کسی بودم؛

برای قضاوت دو آدم؛

برای شیرینی یک حرف؛

و آشنایی یک دوست؛

برای روشنایی نیمی از اتاقم؛

برای دانه های تسبیحم؛

که هر کدام از دانه هایش دعایی برای گرسنگان بود؛

برای کشته شدگان؛

برای آنهایی که نان بیچارگی و بی چیزی را در سفره هایشان گنجانده بودند؛

او را ندانسته گم کردم؛

وقتی در هیاهوی مردم گم بودم؛

وقتی گریۀ کودکی به خاطراتم چنگ می زد؛

وقتی چای فنجانم سرد می شد؛

وقتی دلم آماج تهاجم بود؛

وقتی خواب بودم؛

و سبک پرتاب می شدم؛

به قعر یک چاه، یا به زیر ساختمانی بلند؛

باید او را پیدا کنم؛

باری دیگر؛

وقتی دیگر؛

زندگیم بدون او تلخ است.

نظرات 2 + ارسال نظر
nj سه‌شنبه 16 خرداد 1396 ساعت 00:30 http://njs.blogsky.com

علی سه‌شنبه 16 خرداد 1396 ساعت 00:05 http://eshqh.blogsky.com/

ای دریغ از تو ،
اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من
اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما ،
اگر کامی نگیریم از بهار...

همیشه به روز باشی و شادکام

بیا که مشتاق حضورت هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد