شعر سپید

در این وبلاگ از احساس و حقیقت زندگیم می گویم

شعر سپید

در این وبلاگ از احساس و حقیقت زندگیم می گویم

حادثۀ دردناک پلاسکو

امشب لاله ها به نشان آتش دست می زنند؛

که بیشتر از پیش خونین کنند رنگشان را؛

که باز کنند آغوششان را؛

امشب مادران به سینه می کوبند؛

که بگویند: سروِ قدِ عزیزانشان را؛

امشب باغ بهشت، پر از جوانه است؛ 

پر از پاکی ترانه است؛

باید رفت به جایی که پاکان رفتند؛

به جایی که دیگر هیاهوی دنیا نیست؛

باید رفت و پشت سر را نگاه نکرد؛

آنجا دیگر آرام و بی صدا؛

پر از شادی، پر از یاس سپید، پر از گل های وحشی.

صوفیای دل

دل به هر کس دادیم کودکانه؛

راهمان بستند بی بهانه؛

ای کاش دل سپردن هم ترانه ای داشت؛

ای کاش قُمریِ خانۀ دل لانه ای داشت؛

ای کاش دردهامان را مرهمی بود؛

ای کاش حرفهامان سامانه ای داشت؛

اما افسوس و صد افسوس ؛

که نه ترانه ماند و نه لانه؛

نه هرگز صوفیای دل درمیخانه