شعر سپید

در این وبلاگ از احساس و حقیقت زندگیم می گویم

شعر سپید

در این وبلاگ از احساس و حقیقت زندگیم می گویم

برای کوچه هایش

دلم برای غریبی کارون گرفته است؛

دلم برای بوی نم بارانش تنگ است؛

دلم برای گل های نخودی، برای یاس تنهایی تنگ است؛

و برای بلور پشت شیشه ها لک زده است؛

دل من می خواهد دست بزند به دیوار کوچه هایش؛

و آن را بکشد تا شب تنهایی؛

با سرانگشتان کودکیم لمس کنم حس کودکیم را؛

دلم برای غریبی گل آلود رودم تنگ است؛

برای پل خرمشهر، و تمامی خاطراتم؛

برای زنبیل پر ز خرمای زن عرب؛

برای ماهی های شب عید؛

برای شادی روز شمار عید؛

برای بوی کفش نو؛

دلم برای غصه هایم تنگ است؛

برای آن ها که رفتند و دیگر نیامدند؛

و مرا در خلوت حیاط خیالم تنها گذاشتند؛

نمی دانید چقدر دلم برای آن حس آشنای دیرین تنگ است؛
برای او که نمی توانم توصیفش کنم؛

برای حس کودکیم؛

کلام آشنای عطرآگین زندگیم؛

یاس زیبای هشت سالگی؛

معصومیت شباب لحظه هایم؛

دلتنگم ....

دل تنگ روزشمار قدم های زندگی.