با باد بازی خواهم کرد؛
او رابه قعر چشمه سار دلم می برم؛
آن را سرازیر خواهم کرد؛
به سوی سبز دشت دلم؛
بند بند دلم پاره شود اگر دروغ گویم؛
و کوزه هایم بشکنند، اگر تشنه نباشم؛
و شروع من بی پایان شود؛
اگر های های نگریم؛
که پایان نشود؛
آنگاه قهر کنم؛
با بیگانگی وجودم؛
شور و شوق شوم با حس باورم؛
پرواز کنم، سبک و بی خیال، بی طاقت؛
و پر از حس هستی؛
آنجا را نمی توانم توصیف کنم؛
او را هر روز در خواب دیده ام؛
خوب، دوست داشتنی، پر از سبزینگی، پر از بنفشه های عرق کرده.