شعر سپید

در این وبلاگ از احساس و حقیقت زندگیم می گویم

شعر سپید

در این وبلاگ از احساس و حقیقت زندگیم می گویم

مادر خوبی ها (تقدیم به مادر شوهرم)

برای چهره ی زیبای جوانیم منوچهرم

تمام بزرگواریم اکبرم

مهر پر مهر مادریم مهریم

مهد خوبی هایم مهدیم

رسالت مادریم رسولم

زیور زندگیم زینتم

جلوه ی ایمان و نجابتم جلیلم

ستاره ی همیشه پیدایم سهیلم

و مجد تنهائیم مجیدم

کاش چشمان منتظرم را همگان درک می کردند

برایش جان می دادند

آنگاه می دانستند درد جان سپردن را

برای لحظه ای درنگ در کنارم

نادانسته ها (لطفاً نظرات خود را بیان کنید)

می خواهم بدانم تمام نادانسته های زندگیم را

که رنگ و تردید در آن جای دارد

رنگ، بدان جهت که از ندانستنم چرا پررنگ شدم

و تردید که آیا تمام رنگ ها را ندانسته در وجودم پروراندم

که کاش بی رنگ می ماندم

و می ساختم و می سوختم

تا دنیای من اینقدر رنگین کمان نبود

آیا می شود تردید را جایگزین واقعیت کرد؟

در آن صورت حقیقت زندگی چه بیگانه طرحی بود

و منِ گمگشته در دریایی از رنگ

پس بگذار بمانم در ندانستنم

که وجود من پر استاز؛

 ندانسته ها، تردیدها، رنگ ها

زن ایرانی

کودکیم بی صداست

نوجوانیم بی بهاست

جوانیم امّا...

 پر از چون و چراست

به پیری گر رسیم

رنج های زندگی، دردهای مفصلی، سامان ماست

خدا همین نزدیکی است


خدا همین نزدیکی است

خدا به نوازش دل است

در جستجوی باد است

به کرامت انسانی است که می رود

تا ته بردگی

او صدای زمان است

نبضِ هر چه خوبی است

ترنم صدای باران است

به پیچشی می ماند

که به سختی باز می شود

 شاید خدا همین نزدیکی است

 اما نه

 باید رفت و کاوش کرد او را

 باز هم نه

از سعادت هم مهربان تر است

او مرا می بیند

به ساحت مقدسات قسم

او مرا می شناسد

خدا همین نزدیکی است